کاپيتالاسيون عنوان حقوقي است که ريشه اش به عصر صنعتي شدن و به دوره اي بازمي گردد که بريتانيا و فرانسه براي تهيه ي مواد خام توليد و تامين نيروي انساني ارزان و توسعه ي بازارهاي خريد کالاهاي توليدي کارخانجات اين دو کشور بزرگ اروپايي سياست نفوذ و تسخير مناطق ثروتمند و غني از لحاظ منابع اوليه را دنبال مي کردند. دوره اي که جهان به دو قطب استعمارگر و مستعمره تقيسم شده بود. ورود کشتي هاي تجاري و نظامي انگلستان و فرانسه به مناطق شمالي قاره آفريقا و غرب قاره آسيا و تسخير زمين هاي بومي هاي آن مناطق و آغاز بهره برداري از منابع باارزش زير زميني آنها، با مبارزات قومي براي حفظ دارايي هاي پدري از تسخير و اشغال گري هاي افراد بيگانه همزمان شد؛ روندي که منجر به شکل دادن دولت هاي ملي وابسته در آن سرزمين ها توسط کشورهاي استعمارگر شد. سياستي که گاه به قصد خواباندن شورش هاي قومي و مشخص کردن يک شخص قوي و ديکتاتور به عنوان طرف قراردادهاي درازمدت استعماري توسط استعمارگران دنبال مي شد و گاه به منظور کنترل فرآيند اتحاد قوم هاي موجود در يک منطقه ي جغرافيايي و شکل گيري يک مليت مشخص با ويژگي ضد استعماري پيگيري مي شد.
شکل گيري دولت هاي ملي در آن مناطق؛ شروع فرآيند مدرنيزه شدن افراد آن مناطق بود. رفته رفته آگاهي هاي مردم آن مناطق افزايش يافت و اين آگاهي ها منجر به شکل گيري جمهوري هاي نوپا و يا نظام هاي سلطنتي مشروطه شد و نهال دموکراسي در وجود مردم آن مناطق ريشه گرفت. انگليس و فرانسه در مواجه با اين ميل مردم به جمهوري و حاکميت قانون و استقلال و حفظ تماميت ارضي کشورشان، سعي کردند روشنفکران و طبقه ي پيش روي کشورهاي مذکور را تحت سلطه ي خود درآورند و قانون اساسيي از دل اعتراضات تظلم خواهانه ي مردم بر عليه حاکمان خودکامه ي دست نشانده ي آنها ايجاد کنند که غارتگري و نفوذ آنها را صورت حقوقي و خيرخواهانه جلوه بدهد. در همان قانون هاي اساسي بود که براي اولين بار به اتباع اين کشورهاي استعمارگر امتياز ويژه اي اعطا شد! اين دوره که همزمان شده بود با رشد انديشه هاي مارکسيستي و شکل گيري جمهوري هاي کمونيستي بازيگر سومي را در عرصه ي جهاني به منصه ي ظهور رساند. حزب کارگري روسيه به رهبري استالين با عنوان دفاع از حقوق کارگران و مبارزه با استعمار غرب و بازگرداندن استقلال از دست رفته ي کشورها دامنه ي نفوذش را در بسياري از کشورهاي جهان گسترش داد و آنها را تحت سلطه ي خود درآورد. و سياستمداران آن مناطق را ترغيب به نوشتن قانون اساسيي کرد که همه ي امور مملکت را به دست کنگره ي حزب کارگري مي دادند که قدرتش در دستان استالين و افسران انقلاب کرده روسيه ي تزاري بود. افزايش ثروت کشورهاي استعمارگر و فاصله ي درآمدي ميان کشورهاي جهان و زورگويي و دخالت در امور ملي کشورها توسط کشورهاي استعمارگر خلايي را به وجود آورد که در دل آن فاشيست و رغبت مردم جهان و روشنفکران منزجر از نظم جهاني را به بنيادگرايي نژادي و قومي مي بينيم. اما فاجعه ي جنگ جهاني دوم و کشتار بي رحمانه حزب نژادپرستانه ي نازي منجر به نااميدي مردم از جريان ها ساختارشکنانه ي دنيا و رخوت و راضي شدن آنها به نظم دو قطبي جهان شد. اين نااميدي سبب تشديد فضاي دو قطبي جهان و تقسيم آن به دو جريان عمده ي شرق و غرب دنيا شد.
آمريکا که بعد از جنگ جهاني دوم به دليل دور بودن از معرکه ي جنگ کمتر از کشورهاي اروپايي بالاخص کشورهاي فرانسه و انگليس آسيب ديد؛ توانست با نقش مثبتي که در خاتمه دادن به جنگ ايفا کرد نقش برجسته اي در صحنه ي بين الملل پيدا کند. سرعت رشد اقتصادي و پيشرفت تکنولوژي به همراه پيدا کردن جايگاه ويژه در صحنه ي منازعات بين المللي باعث شد که آمريکا از دو رقيب سلطه جوي خود که درگير بازسازي هاي خرابي هاي جنگ بودند پيشي بگيرد و در راس قطب غربي جهان در مقابل شوروي کمونيست بايستد.
واژه ي کاپيتالاسيون هم براي ما ايرانيان هم رديف واژه ي آمريکاست. زماني که آمريکا در راستاي ويژگي سلطه جوييش و براي بزرگ کردن نامش و تحقير کشورهاي تحت نفوذش تصميم گرفت براي آمريکايي هايي که براي غارت و يا تصميم سازي براي حاکمان کشورهاي وابسته پا به آن کشورها مي گذاشتند امتياز ويژه اي بگذارد و اين فرهنگ را چه در ميان مردم خود و چه در ميان کشورهاي جهان جا بيندازد که ارزش يک سگ آمريکايي از يک شهروند ايراني بالاتر است و مليتي که تازه صد سال از ظهورش مي گذرد بر تمامي مليت ها برتري دارد و همگان بايد بر اين مليت سر تعظيم فرود بياورند! يک نوع نژاد پرستي در لباس مدرن حقوقي بود آن هم در زماني که ملت ها پس از جنگ جهاني دوم خسته از نژاد پرستي و نااميد از توانايي و ممکن بودن تغيير ساختار سياسي جهان در يک رخوت عملي به هر خواسته ي دو قدرتمند شرق و غرب جهان تن مي دادند.
تنها اين روح الله خميني بود که به قول مستند ساز بي بي سي توانست جهان را با تصميماتش تکان دهد. با اعتراض نسبت به همين قانون کاپيتالاسيون و اعلام عزاي عمومي براي تصويب آن توسط حکومت شاهنشاي نهضتي راه انداخت که هيمنه ي پوشالي دو ابرقدرت جهان را شکاند و زمينه را براي تغيير نظم جهاني ايجاد کرد. نظمي که ديگر اسمي از اتحاد جماهير شوروي ندارد و آمريکا روز به روز سيطره ي نفوذش کمتر و به خود کشورش محدود مي شود
سيد امير حسين ابطحي